×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سوته دلان

نسل سوخته

× مطالب و جملات عاشقانه
×

آدرس وبلاگ من

nimaradnik.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/reza_nik

چه غريبانه مي گريست آن شب، تيكه ابري كه دليل سكوت وجودم را فهميد

تنيده ياد تو در تار و پودم       بود لبريز از عشقت وجودم

خواستم تا بار دگر داستان بنويسم قلم نعره كشيد كاغذ پاره شد افكارم در هم گرديدند همه از من تقاضاي سكوت كردند . قلم مي دانست كه بايد شرح دردها را به به صورت كلمات نقاشي كند كاغذ مي دانست كه در زير سطور غم و اندوه محو مي شود افكارم مي دانست از درد همانند زنجير سردر گم مي شوند من سكوت و خاموشي را بر گزيدم اما چشمانم سكوت مرا با اشك معاوضه كردند و قطره هاي اشك و اندوه مثل باران بهار ارمغان كوير گونه ها شدند.مي خواهم چند كلام از دور براي واپسين بار با عشق گم شده خود راز و نياز كنم .نه ، مي خواهم هرچه ناله سرگردان روح به اشفته ام مي زند بر سر و روي يه مشت كاغذ كرو لال بكوبم و انها را با پيك سياه مرگ همراه با قافله سرباز زده از پا افتاده زندگي هاي فراموش شده كه به سوي وادي تيره بختان  خانه به دوش رهسپار است براي او بفرستم

شب تار جدايي هواي گريه دارم         به كجا امشب اي دل از اين غم سر گذارم

یکشنبه 4 فروردین 1392 - 11:21:31 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم